تو اگر دلگیری لحظه ای چشم ببند...
اندکی اشک بریز و بخوان نام مرا...
به تو من نزدیکم نام من یزدان است
و لقبم ایزد پاک
تو مرا زمزمه کن...
تو اگر دلگیری لحظه ای چشم ببند...
اندکی اشک بریز و بخوان نام مرا...
به تو من نزدیکم نام من یزدان است
و لقبم ایزد پاک
تو مرا زمزمه کن...
خدای من
از آسمانم
ماتم ببارد
هراس بی تو ماندنم ادامه دارد
نمی نویسم ترانه بی تو چگونه پر کشد خیال واژه بی تو
به لب رسیده جان کجایی کجایی که برده طاقتم جدایی
چرا ز من بریده ای بنده ی پر خطای من؟
چرا صدا نمی زنی خدای من خدای من؟
مگر ز من چه دیده ای مگر بدی کشیده ای؟
چرا صفا نمی کنی به ذکر دلربای من؟
خدای مهربان منم کریم و میزبان منم
عاشق میهمان منم بیا بیا گدای من
اگر چه کرده ای خطا تباه کرده ای عطا
بیا بیا دوباره ای بنده ی بی وفای من
بیا بیا به نیمه شب بزن تو زانوی ادب
بخوان شکسته دل مرا تا بچشی صفای من