ادیسون خیلی آدم کند ذهنی بود، یک دفعه برق قطار را دست او داده بودند که نظام بدهد،
اشتباه کرد! لوکوموتیوران وقتی حرکت قطار آهسته شد،
آمد و زیر بغل ادیسون را گرفت و بلند کرد، از پنجرهٔ قطار در بیابان پرت کرد و گفت:
برو گمشو احمق! قطار هم رفت، اما ناامید نشد، نشست و خواند، تجربه کرد،