سفره عاشقی

خدا جانم

 

رمضان امسال نیز مثل تمامی رمضان های گذشته به پایان رسید

 

دوس دارم توی این عید عزبز چنتا دعا کنم و ازت بخوام خواستنی هارو

 

 

خدایا چشم هیچ منتظری رو تا ابد منتظر به راه نزار

موافقین ۱ مخالفین ۰
p.h kh

راز توکل بر خدا

قبل از انقلاب مردی در شهر خوی بود که به او ترمان (terman) می‌گفتند. او بسیار شیرین‌عقل بود و گاهی سخنان حکیمانه‌ی عجیبی می‌گفت.

 روزی از او پرسیدند: «مصدق خوب است یا شاه؟ بگو تا برای تو شامی بخریم.» ترمان گفت: «از 2 تومنی که برای شام من خواهی داد، 2 ریال کنار بگذار و قفلی بخر بر لبت بزن تا سخن خطرناک نزنی!!!»

 

موافقین ۰ مخالفین ۰
p.h kh

بنده عشق شدن

ﺭﻭﺯﻱ ﻣﺮﺩﻱ ﻓﻘﻴﺮ،

 

ﺑﺎ ﻇﺮﻓﻲ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﮕﻮﺭ،

 

ﻧﺰﺩ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ،

 

ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺁﻥ ﻇﺮﻑ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ

 

ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﻧﮕﻮﺭ

موافقین ۱ مخالفین ۰
p.h kh

ردپای الهی

داستانی #واقعی 

به روایت یک کارمند بانک

 

 

یه جوایزی بود  برای قرعه کشی حسابهای قرض الحسنه ، بیست و پنج میلیون تومن نقد.

  اسامی که می اومد می فرستادیم شعب که به مشتری اطلاع بدن که بیاد یه جشنی بگیریم و تو جشن حواله ها رو بدیم ، تحویل جایزه ها یکی از بامزه ترین کارهای من بود ، همه جور آدم می اومد با اخلاق های مختلف .

 

 هر کی یه ژستی می گرفت ، یکی خودش رو میزد به بی تفاوتی ، یکی خوشحال بود ، یکی مضطرب ...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰
p.h kh

قیامت

 برای دادخواهی به قیامت رفتم.

 

جگر سوخته ام را هم بردم 

 

، دل شکسته و روح شرحه شرحه و زخم و جراحت و اندوهم را و نام ظالمان را نیز .

 

ترازو بود و عدالت بود و حق بود و خدا بود.

 

ظالمان هم بودند یک به یک.

 

خواستم که شرح دهم قصه هایم را ...

 

 اما قصه ها گفتن نمی خواست.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰
p.h kh