حضرت یونس ـ علیه السلام ـ وقتی که در شکم ماهی بزرگ قرار گرفت در همان جا دل به خدابست و توبه کرد، خداوند به ماهی فرمان داد، تا یونس را به ساحل دریا ببرد و او را به بیرون دریا بیفکند.

 

☘یونس هم چون جوجه نوزاد و ضعیف و بی‎بال و پر، از شکم ماهی بزرگ بیرون افکنده شد، به طوری که توان حرکت نداشت.

☘لطف الهی به سراغ او آمد، خداوند در همان ساحل دریا، کدوبُنی رویانید یونس در سایه آن گیاه آرمید و همواره ذکر خدا می‎گفت و کم کم رشد کرد و سلامتی خود را باز یافت.

☘در این هنگام خداوند کرمی فرستاد و ریشه آن درخت کدو را خورد و آن درخت خشک شد.

☘خشک شدن آن درخت برای یونس، بسیار سخت و رنج آور بود و او را محزون نمود. خداوند به او وحی کرد: چرا محزون هستی؟ او عرض کرد: «این درخت برای من سایه تشکیل می‎داد، کرمی را بر آن مسلّط کردی، ریشه‎اش را خورد و خشک گردید.»

☘خداوند فرمود: تو از خشک شدن یک درختی که، نه تو آن را کاشتی و نه به آن آب دادی غمگین شدی، 

 

ولی از نزول عذاب بر صد هزار نفر یا بیشتر محزون نشدی؟

 

اکنون بدان که اهل نینوا ایمان آورده‎اند و راه تقوی به پیش گرفتند و عذاب از آنها رفع گردید، به سوی آنها برو.

☘و به نقل دیگر: پس از خشک شدن درخت، یونس اظهار ناراحتی و رنج کرد،

 خداوند به او وحی کرد:

ای یونس! دل تو در مورد عذاب صد هزار نفر و بیشتر، نسوخت ولی برای رنج یک ساعت، طاقت خود را از دست دادی.

☘یونس متوجه خطای خود شد و عرض کرد:

«یا رَبِّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ؛ پروردگارا، عفو تو را طالبم، و درخواست بخشش می‎کنم.»